●بال های سیاه و سفید○پارت 4
از زبان جیمین:
موقع یوگا و روان درمانی فکرم فقط پیش پاهای ا/ت بود.
اگه عمل نکنه ممکنه اتفاق بدی برای پاهاش بی افته؟
ا/ت:هی جیمین دستات رو به این حالت بگیر
به ا/ت نگاه کردم و دستام و همونطوری که گفت کردم.بعش گفتم:هی میخوای یه وقت دکتر برای پاهات بگیرم؟
ا/ت تعادلش و از دست داد و با استرس گفت:نه
گفتم:بیخیال تو بیهوش میشی و بدون اینکه بفهمی بیدار میشی مثل اینکه فقط برای 3 ثانیه چشمات و بستی
ا/ت:از کجا میدونی؟
گفتم:چون قبلا پدرم عمل کرده
ا/ت با استرس سریع من ساعتش نگاه کرد و گفت:عه نگاه کن جلسه تموم شده من باید برم خدافظ
جلسه یه ربع دیگه تموم میشد.معلومه واقعا میترسه.
رفتم خونه.پدرم و دیدم.اون چجوری وارد خونه ی من شده؟
داشت با عصبانیت بهم نگاه میکرد:کجا بودی؟
گفتم:مگه اصلا برات مهمه؟
بیشتر عصبی شد و گفت:وقتی ازت سوال میپرسم جواب میدی!
گفتم:هرجایی هم باشم به تو ربطی نداره
گفت:مثل اینکه یادت رفته کی مادرت و کشته؟حالا با اینحال بازم داری بل بل زبونی میکنی؟
با شنیدن حرفش ناراحت شدم.کم کن داشتم اضطراب مرگ مادرم و یادم میرفت ولی حالا دوباره برگشت.
اومد جلو و دستش و بالا اورد.ترسیدم و رفتم عقب که خوردم به دیوار و وقای بهم رسید یه سیلی محکم خوردم.
باورم نمیشه.تا قبل از اینکه مادرم بمیره هیچوقت و منو نمیزد اما الان داره میزنه
گفت:پسره ی نمک نشناس!با خودت چی فکر کردی؟!فکر کردی اگه برام بل بل زبونی کنی با خیال راحت میزارم حرف بزنی!!؟
دستم و گذاشتم رو گونه ام.سرم و به طرف بابام چرخوندم و گفتم:ازت متنفرم
واز خونه رفتم بیرون.
که یه پست از ا/ت دیدم و بعد خوندن پست سریع بهش زنگ زدم
از زبان ا/ت:
امروز یه پست گذاشتم که موضوعش این بود:
بعضی از زخم ها اونقدر عمیقن که فقط دکتر قلب میتونه درمانش کنه نه فقط متخصص ارتوپد.کاش میشد به جای پا قلب و عمل کرد.
دقیقا نیم ساعت بعد از اینکه پست و گذاشتم جیمین بهم زنگ زد
جیمین:هی ا/ت منظورت از اون پست چی بود؟نکنه میخوای عمل کنی؟میخوای برات وقت بگیرم؟
منم با یه لحن بازیگوش گفتم:منظورم تو بودی!گفتم شاید قلبت درد میکنه و من ماساژش بدم منظورم همون یوگاست!
جیمین:آره جون عمت(زیر لب)
ا/ت:هوی شنیدم ها!
جیمین:...
ا/ت:جیمین؟
جیمین:...
ا/ت:جیمین؟
جیمین:...
ا/ت:جیمییییییین!
حیمین:چیه؟
ا/ت:چرا جواب نمیدی؟
جیمین:چون فکم خسته شد.تو فکت خسته نمیشه انقدر حرف میزنی؟
ا/ت:نه😐خب من باید برم.بای
جیمین:بای
رفتم خونه که دیدم در خونه بازه.
رفتم تو که دیدم سوک جون با هرزه اش داره اهم اهم میکنه
داد زدم:سوک جون!گمشو برو بیرون!!
سوک جون بهم نگاه کرد و به کارش ادامه داد و وقتی کارش تموم شد دختره رو از خونه انداخت بیرون.
سوک جون:بیبی..خیلی بی ادب شدی باید تنبیهت کنم؟
گفتم:به من نگو بیبی!!من حتی دیگه باهات تو رابطه نیستم
وقتی این و گفتم سریع دستم و گرفت و بردم توی اتاق و روی تخت پرتم کرد.
گفت:واقعا میخوای تنبیه بشی.
اومد و دستام و بالای سرم نگه داشت.صورتش و نزدیک صورتم کرد.توی اخرین لحظه صدای یکی اومد:ا/تت!ا/ت خوبی؟
باورم نمیشه.اون جیمین بود!
________________________________________________
امیدوارم خوشت اومده باشه کیوتم.🥺🎶
I love you BTS and ARMY💜🔮🎶
#فیک_عاشقانه
#بی_تی_اس
#شوگا
#درام
#تهیونگ
#جونگکوک
#جیهوپ
#جیمین
#نامجون
موقع یوگا و روان درمانی فکرم فقط پیش پاهای ا/ت بود.
اگه عمل نکنه ممکنه اتفاق بدی برای پاهاش بی افته؟
ا/ت:هی جیمین دستات رو به این حالت بگیر
به ا/ت نگاه کردم و دستام و همونطوری که گفت کردم.بعش گفتم:هی میخوای یه وقت دکتر برای پاهات بگیرم؟
ا/ت تعادلش و از دست داد و با استرس گفت:نه
گفتم:بیخیال تو بیهوش میشی و بدون اینکه بفهمی بیدار میشی مثل اینکه فقط برای 3 ثانیه چشمات و بستی
ا/ت:از کجا میدونی؟
گفتم:چون قبلا پدرم عمل کرده
ا/ت با استرس سریع من ساعتش نگاه کرد و گفت:عه نگاه کن جلسه تموم شده من باید برم خدافظ
جلسه یه ربع دیگه تموم میشد.معلومه واقعا میترسه.
رفتم خونه.پدرم و دیدم.اون چجوری وارد خونه ی من شده؟
داشت با عصبانیت بهم نگاه میکرد:کجا بودی؟
گفتم:مگه اصلا برات مهمه؟
بیشتر عصبی شد و گفت:وقتی ازت سوال میپرسم جواب میدی!
گفتم:هرجایی هم باشم به تو ربطی نداره
گفت:مثل اینکه یادت رفته کی مادرت و کشته؟حالا با اینحال بازم داری بل بل زبونی میکنی؟
با شنیدن حرفش ناراحت شدم.کم کن داشتم اضطراب مرگ مادرم و یادم میرفت ولی حالا دوباره برگشت.
اومد جلو و دستش و بالا اورد.ترسیدم و رفتم عقب که خوردم به دیوار و وقای بهم رسید یه سیلی محکم خوردم.
باورم نمیشه.تا قبل از اینکه مادرم بمیره هیچوقت و منو نمیزد اما الان داره میزنه
گفت:پسره ی نمک نشناس!با خودت چی فکر کردی؟!فکر کردی اگه برام بل بل زبونی کنی با خیال راحت میزارم حرف بزنی!!؟
دستم و گذاشتم رو گونه ام.سرم و به طرف بابام چرخوندم و گفتم:ازت متنفرم
واز خونه رفتم بیرون.
که یه پست از ا/ت دیدم و بعد خوندن پست سریع بهش زنگ زدم
از زبان ا/ت:
امروز یه پست گذاشتم که موضوعش این بود:
بعضی از زخم ها اونقدر عمیقن که فقط دکتر قلب میتونه درمانش کنه نه فقط متخصص ارتوپد.کاش میشد به جای پا قلب و عمل کرد.
دقیقا نیم ساعت بعد از اینکه پست و گذاشتم جیمین بهم زنگ زد
جیمین:هی ا/ت منظورت از اون پست چی بود؟نکنه میخوای عمل کنی؟میخوای برات وقت بگیرم؟
منم با یه لحن بازیگوش گفتم:منظورم تو بودی!گفتم شاید قلبت درد میکنه و من ماساژش بدم منظورم همون یوگاست!
جیمین:آره جون عمت(زیر لب)
ا/ت:هوی شنیدم ها!
جیمین:...
ا/ت:جیمین؟
جیمین:...
ا/ت:جیمین؟
جیمین:...
ا/ت:جیمییییییین!
حیمین:چیه؟
ا/ت:چرا جواب نمیدی؟
جیمین:چون فکم خسته شد.تو فکت خسته نمیشه انقدر حرف میزنی؟
ا/ت:نه😐خب من باید برم.بای
جیمین:بای
رفتم خونه که دیدم در خونه بازه.
رفتم تو که دیدم سوک جون با هرزه اش داره اهم اهم میکنه
داد زدم:سوک جون!گمشو برو بیرون!!
سوک جون بهم نگاه کرد و به کارش ادامه داد و وقتی کارش تموم شد دختره رو از خونه انداخت بیرون.
سوک جون:بیبی..خیلی بی ادب شدی باید تنبیهت کنم؟
گفتم:به من نگو بیبی!!من حتی دیگه باهات تو رابطه نیستم
وقتی این و گفتم سریع دستم و گرفت و بردم توی اتاق و روی تخت پرتم کرد.
گفت:واقعا میخوای تنبیه بشی.
اومد و دستام و بالای سرم نگه داشت.صورتش و نزدیک صورتم کرد.توی اخرین لحظه صدای یکی اومد:ا/تت!ا/ت خوبی؟
باورم نمیشه.اون جیمین بود!
________________________________________________
امیدوارم خوشت اومده باشه کیوتم.🥺🎶
I love you BTS and ARMY💜🔮🎶
#فیک_عاشقانه
#بی_تی_اس
#شوگا
#درام
#تهیونگ
#جونگکوک
#جیهوپ
#جیمین
#نامجون
- ۱۴.۰k
- ۲۴ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط